بسم رب الشهداء
بشنو امشب می زند نیزارها
چون که دور افتاده از نیزارها
عشق چون از نام دل راضی شود
نام او صیاد شیرازی شود
عشق را آزرده غربت خاطری
بی جهان آرا و مهدی باکری
عشق یعنی آنچه میبینی شدن
در روایت سید آوینی شدن
عشق رادر بین دریا دیده ام
در نگاه عسگری ها دیده ام
عشق یعنی استخوان و یک پلاک
سال های سال تنها زیر خاک
عشق را باید که پیدایش کنی
عشق را باید که پیدایش کنی
ما که ابراهیم همت داشتیم
سینه چاکان ولایت داشتیم
پس چرا امشب به ساحل مانده ایم
پس چرا اینگونه در گل مانده ایم
جنگ رفت و خاطرم آسوده گشت
این دل دنیایی ام آلوده گشت
جنگ رفت و عشق یک افسانه شد
دل شکست و عشق هم بی خانه شد
دل شکست و عشق هم بی خانه شد
|